ارسال مطلب جدید
ویرایش

عیب کوچولو عروس خانم!!!!!!!؟

 جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

 

جوان گفت : شنیده ام قد او کوتاه است.
پیرزن گفت : اتفاقا این صفت بسیار خوبی است ، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود.

جوان گفت : شنیده ام زبانش هم لکنت دارد.
پیرزن گفت : این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پرحرفی است اما ایندختر چون لکنت زبان دارد پرحرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد.

جوان گفت : خانم همسایه گفته است چشمش هم معیوب است.
پیرزن گفت : درست است ، این هم از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی کند.

جوان گفت : شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است.
پیرزن گفت : شما تجربه ندارید ، نمی دانید که این صفت باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه برسالم ماندن ، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد.

جوان گفت : این همه کنار ، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد.
پیرزن گفت : ای وای ، شما مردها چقدر بهانه گیر هستید ، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی ، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.

 

 

 

 

ادامه →

مشاجره زن و مزد

 زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار می‌کنی؟
مرد: عزیزم! چرا این سوالو می‌پرسی؟ این سوال منو نگران می‌کنه!
زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد: البته که نه عزیزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی‌کنی؟
مرد: خیلی خب! ازدواج می‌کنم!
زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج می‌کنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی می‌کنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!
زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می‌کنی و عکسهای اونو به دیوار می‌زنی!
مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (با ناراحتی فراوان): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: نه عزیزم!!! اون خیلی اندامش بهتر از تو شده! لاغر کرده......!!

ادامه →

سر جلسه خواستگاری.....بعد از نیم ساعت سکوت!

 سر جلسه خواستگاری.....بعد از نیم ساعت سکوت!

 

 

مادر داماد: ببخشید کبریت دارین؟

خانواده عروس: کبریت؟ کبریت برا چی؟!!

مادر داماد: والا پسرم میخواد سیگار بکشه.....

خانواده عروس: پس داماد سیگاریه.....؟!

مادر داماد: سیگاری که نه...والا مشروب خورده؛ بعد از مشروب سیگار میچسبه.....

خانواده عروس: پس الکلی هم هست.؟!

مادر داماد: الکلی که نه والا قمار بازی کرد... باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره!!

خانواده عروس: پس قمار هم بازی میکند...؟!

مادر داماد: آره...دوستاش تو زندان بهش یاد دادن...

خانواده عروس: پس زندان هم بوده...؟!

مادر داماد: زندان که نه...والا معتاد بود؛ گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن...

خانواده عروس: پس معتادم بوده...؟!

مادر داماد: آره...معتاد بود؛ بعد زنش لوش داد...

خانواده عروس: زنش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

 

 

 

 

ادامه →
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 111 صفحه بعد